کوله پشتی دلتنگی
شاید یک روز خواستم که تمام دلتنگی هایم را در یک کوله بزرگ بگذارم و با تمام قدرتی که دارم آن را در سطل آشغال بزرگ محله بیاندازم،راستی مگر دلتنگی های من برای ماشین بزرگ...
۰
۱۷۰
شاید یک روز خواستم که تمام دلتنگی هایم را در یک کوله بزرگ بگذارم و با تمام قدرتی که دارم آن را در سطل آشغال بزرگ محله بیاندازم،راستی مگر دلتنگی های من برای ماشین بزرگ...
پنجره رو به حیاط نیمه باز بود، صدای آقای عزیزی همسایه ی خانه کناری به وضوح شنیده میشد، چند هفته ای می شود که آن ها را ندیده ایم قبلا یکیشان همینجا بساط میکرد و آدامس م...